ارمیاارمیا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره

سید ارمیا بنی فاطمی

مادرانه ای برای ارمیا

  گم میشوم در صدای گامهای تو.......فنا میشوم در هق هق گریه های تو....جان میگیرم با سرود خنده های تو....پرواز میکنم با مهربانی نگاه تو.....ای جان مادر...تنها امید نفسهای مادر... پاکترین چشمهای دنیا مال توست....زیباترین ترنم موسیقی در صدای توست...جان ناچیز من کوچکترین هدیه بودن جاودان توست. تو بمان و باش و بخوان. تو باش و روزهای مرا نورباران کن.. و وقتی دستهای کوچک و گرمت در دستم است و کنارم راه میروی نگاهت میکنم و میگویم..خدایا...بزرگا...خداوندگارا....چطور این دردانه معصوم را برای من آفریدی؟ چقدر به من مهر ورزیدی چقدر چقدر بزرگی خدایا..که مرا مادر چنین دانایی کوچک کردی. باور کن باور کن دردانه دل مادر...
12 شهريور 1392

برای شازده کوچولو:

آن زمان كه مرا پير و از كار افتاده يافتي اگرهنگام غذا خوردن ، لباس هايم را كثيف كردم و يا نتوانستم لباسهايم را بپوشم اگرصحبت هايم تكراري و خسته كننده است صبور باش و دركم كن به ياد بياور ، وقتي كوچك بودي ، مجبور مي شدم روزي چند بار لباسهايت را عوض كنم براي سرگرمي يا خواباندنت مجبور مي شدم ساعتها وبارها و بارها داستاني را برايت تعريف كنم یا روی پا تکانت دهم وقتي نمي خواهم به حمام بروم ، مرا سرزنش نكن وقتي بي خبر از پيشرفت ها و دنياي امروز ، سوالاتي مي كنم با تمسخر به من ننگر وقتي براي اداي كلمات يا مطلبي ، حافظه ام ياري نمي كند ، فرصت بده وعصباني نشو وقتي پاهايم توان راه رفتن ندارند ، دستانت را به من بده ......
12 شهريور 1392
1